مقیاس پذیری در بلاک چین

مقیاس پذیری در بلاک چین

مقیاس پذیری توانایی یک ارز دیجیتال برای مقابله با هجوم تعداد زیادی از تراکنش ها در یک زمان است. به عنوان مثال، بیت کوین با هفت تراکنش در ثانیه به آرامی عمل می کند.

اگر بیش از هفت انتقال در ثانیه وجود داشته باشد، تمام تراکنش‌ها برای پر کردن مجدد در صف قرار می‌گیرند. این صف به دلیل کمیسیون رایگان بیت کوین تشکیل می شود. یعنی فردی که بیشترین مبلغ را به عنوان پورسانت پرداخت کرده، جایگاه بالاتری در صف می گیرد.

چنین وضعیت ناخوشایندی به دلیل محدودیت های موجود در بلاک چین ایجاد می شود. نکته اصلی این است که هر بلوک دارای حداکثر اطلاعاتی است که دقیقاً تجویز شده است، که می تواند آن را در خود جای دهد. چنین محدودیت هایی به سیستم کمک می کند تا به راحتی از طریق حملات DDoS در شبکه عبور کند. و تراکنش ها همان اطلاعاتی هستند که در بلوک های تایید کننده ترجمه ها نوشته شده اند. ایجاد هر بلوک به زمان نیاز دارد. هر ارز دیجیتال زمان ایجاد خود را دارد، اما برای بیت کوین این فرآیند 10 دقیقه طول می کشد.تعداد زیادی از تراکنش ها به تعداد زیادی بلوک نیاز دارند. ماینرها با این کار برای نجات می آیند. آنها "رمزگشایی" بلوک ها را با تأیید بعدی تراکنش ها ارائه می دهند. به نظر می رسد که همه خوشحال هستند، اما نه. مقیاس پذیری در بلاک چین" یا "بلاک چین مقیاس پذیر" را شنیده اید. در مورد این موضوع صحبت ها و بحث های زیادی شده است. ارزهای رمزپایه زیادی وجود دارد، همه آنها متفاوت هستند. آنها با این واقعیت متحد شده اند که چیزهای نوآورانه ای را به دنیای ما می آورند. همه ارزهای دیجیتال یک مشکل مشترک و احتمالاً اصلی دارند: مقیاس پذیری. با این حال، در بسیاری از مواقع، یک بلاک چین "مقیاس پذیر" اغلب به عنوان نام دیگری برای بلاک چین در نظر گرفته می شود که می تواند به TPS بالا (تراکنش در ثانیه) برسد. البته گاهی اوقات معنای واقعی آن برای گمراه کردن و به دست آوردن مزایا مورد سوء استفاده قرار می گیرد و حتی گزارش ها و مقالات متعددی وجود دارد که توسط موسسات تحقیقاتی، شرکت ها یا رسانه ها نوشته شده است و تلاش می کنند تا مقیاس پذیری انواع بلاک چین ها را مورد بررسی و مقایسه عینی قرار دهند اما در همه ی آنها کم و بیش، اطلاعات غلط نیز به چشم می خورد. حتی با وجود ماینرها، کمیسیون ها و بلوک های کوچک، ارزهای دیجیتال نمی توانند اجرای موفقیت آمیز تعداد زیادی از تراکنش ها را به طور همزمان تضمین کنند. یعنی در صورت هجوم زیاد عملیات، سیستم ها ممکن است نتوانند با ترافیک کنار بیایند. در این صورت، ارز دچار خاموشی موقت یا به سادگی لغو کل صف تراکنش خواهد شد. چنین اتفاقی به اعتبار ارز دیجیتال و در نتیجه به نرخ آن آسیب می رساند.

سه‌راهی مقیاس‌پذیری

یک بلاک چین تنها می‌تواند دو تا از این سه ویژگی را داشته باشد: سریع، امن و غیرمتمرکز بودن. تاکنون هیچکس موفق به دستیابی به هرسه این‌ها یعنی ساخت بلاک چینی غیرمتمرکز، امن و سریع نشده است؛ هرچند شاید به نظر برسد که در حال نزدیک شدن به آن هستیم بنابراین، یک بلاک چین ایده‌ال به چه شکل است؟

• باید سریع یا به بیان دیگر مقیاس‌پذیر باشد؛ یعنی بتواند هزاران تراکنش را در ثانیه مدیریت کند.

• باید امن باشد. منظور از امن بودن نداشتن اشکال (bug) در کد آن‌ها نیست (این اشکالات همیشه به طور اجتناب‌ناپذیری وجود دارند)، اما باید در مقابل تهدیداتی مانند حمله‌ی ۵۱ درصدی ( یک عامل بیش از نصف شبکه را کنترل کند)، حملات سیبیل (یک عامل چندین هویت را جعل و استفاده کند) یا حملات محروم‌سازی از سرویس (DDoS) مقاوم باشند.

• یک بلاک چین ایده‌آل غیرمتمرکز است. علاوه بر داشتن مزایای دیگر، این اطمینان را می‌دهد که هیچ عامل منفرد یا گروهی از عوامل توانایی سرقت زنجیره، سانسور آن یا اعمال تغییرات در مدیریت را از طریق معاملات پنهانی ندارد. این مزیت می‌تواند در کاربردهای کسب‌وکارهایی که در آن عموماً شرکت‌کنندگان به یکدیگر اعتماد ندارند، مفید واقع شود. در مورد بلاک چین‌های عمومی و غیرقانونی، به هرکسی امکان عضویت و شرکت در شبکه داده می‌شود.

برآورده شدن هر سه شرط به صورت همزمان کار دشواری است.

هیچوقت توانایی ساخت یک بلاک چین سریع‌تر از یک پایگاه داده‌ی سنتی که روی یک سرور اجرا می‌شود را نخواهیم داشت. سؤال این است که چه میزان از سرعت را می‌توانیم فدا کنیم.

اگر می‌خواهید بلاک چین‌ خود را تا حد ممکن ازنظر فناوری در برابر حملات مقاوم کنید، باید اثبات کار را به عنوان الگوریتم اجماع انتخاب کنید. در یک سیستم اثبات کار، نودها باید قبل از افزودن بلاک به زنجیره، میزان زیادی انرژی محاسباتی (الکتریسیته) صرف کنند. این یک فرایند زمان‌بر خواهد بود، بنابراین زنجیره‌های اثبات کار هیچگاه قادر به رقابت در امر سرعت نخواهند بود. این یک ایراد محسوب نمی‌شود چرا که به طراحی مکانیزم ارتباط دارد و بیت کوین توان عملیاتی شبکه را در اولویت قرار نمی‌دهد.

دیگر سازوکارهای اجماع مانند اثبات سهام، اثبات سهام نمایندگی شده، اثبات اعتبار و غیره به‌طور قابل‌ملاحظه‌ای سریع‌تر از مکانیزم‌های اثبات‌ کار است. شما قادر به اجرای عملیات معنادار و قابل توجهی بر روی بلاک چینی با توان ۷ تراکنش در ثانیه مانند بیت کوین نخواهید بود، اما تفاوت بین هزار یا ۱۵ هزار تراکنش در ثانیه به بیشتر کاربردهای تجاری مربوط نمی‌شود. هزار تراکنش در ثانیه احتمالاً به‌اندازه‌ی کافی سریع است.

بلاک چین‌های غیر اثبات کار باید بین امنیت و تمرکززدایی تعادل ایجاد کنند و هیچ جای تعجب نیست که تمایل به صرف‌نظر کردن از تمرکززدایی داشته باشند، زیرا درنهایت هیچ‌کس قصد ساخت یک بلاک چین آسیب‌پذیر را ندارد. هیچ راه‌حل کاملی وجود ندارد و اولیت‌های شخصی هم همانند اهداف استفاده اهمیت زیادی دارند. بهترین مثال از یک بلاک چین سریع و امن و درعین‌حال متمرکز، ریپل است. بنیاد ریپل اعتبارسنج‌ها را که نودهایی هستند که می‌توانند بلاک جدیدی به زنجیره اضافه کنند را از قبل انتخاب می‌کند. شرکت‌کنندگان در این شبکه باید به این اعتبارسنج‌ها اعتماد کنند و این اعتماد کردن باعث زیر سوال بردن استفاده از بلاک چین خواهد شد. آیا ما تنها بانک‌های خصوصی مرموز را با موسسه مرموز دیگری جایگزین کرده‌ایم؟

عموماً جامعه بلاک چین ریپل‌ را نمی‌پسندد و مطمئن هستم که دلیلش را متوجه خواهید شد. نظر غیر محبوب من این است: ریپل یک فناوری فوق‌العاده است. این شرکت در توسعه‌ی کسب‌وکار فوق‌العاده کارآمد است و من برای این موضوع احترام قائل هستم؛ اما شهرت بلاک چین آن تنها اسمی توخالی است.

ایاس یکی دیگر از پروژه‌های بحث‌برانگیز است که به‌شدت امنیت را به تمرکززدایی ترجیح می‌دهد. بلاک چین ایاس شامل ۲۱ تولیدکننده بلاک می‌شود. تنها آن‌ها می‌توانند بلاک‌های جدید اضافه کنند و پاداش مالی دریافت کنند. نسبت به بیت کوین (بیش از ۱۰,۰۰۰ نود) یا اتریوم (بیش از ۱۲,۰۰۰ نود) این شبکه خیلی متمرکز به نظر می‌رسد، اما مشکل تنها از جنبه فنی نیست، بلکه جنبه سیاسی را هم در بر می‌گیرد. اولاً، به‌طور گسترده‌ای گزارش‎‌های زیادی در مورد این‌که ۱۷ تا از ۲۱ تولیدکننده بلاک را هیوبی از طریق معاملات پنهانی کنترل می‌کند، داده شده است. دوماً، روش مورد استفاده توسط ایاس، امکان معکوس نمودن تراکنش‌ها را فراهم می‌سازد؛ کاری که اخیراً نیز بر روی این شبکه انجام شد. هردو این‌ها با فلسفه‌ اساسی بلاک چین در تضاد است و از این جهت شخصاً به هیچ‌کس ساخت برنامه روی ایاس را پیشنهاد نمی‌کنم. تا زمانی که انگیزه‌‎های این شبکه به خوبی تنظیم و هدایت نشوند، خوبی این فناوری اهمیتی نخواهد داشت.

در مقابل، استلار به نظر می‌رسد تعادل درستی را در پیش گرفته است. این روش به هرکس اجازه‌ی اجرای نود را می‌دهد و نیازی نیست چندین واحد مرکزی مرموز شما را انتخاب کنند. از آن‌جا که اپراتورها پاداش مالی دریافت نمی‌کنند، مشکل استلار عدم وجود انگیزه است. انتخاب این نوع طراحی به پایین نگه داشتن هزینه‌های تراکنش‌ها کمک می‌کند، اما درعین‌حال این یک شمشیر دولبه است. اگر مردم انگیزه‌ شرکت در شبکه را نداشته باشند، مسلماً گروه‌ها و سازمان‌هایی با صرف هزینه بیش‌تر نودها را کنترل خواهند کرد. با این اوصاف، استلار مسیر نسبتاً صحیحی را در پیش گرفته است.

پروژه‌ای که برای حل این سه‌راهی سخت تلاش می‌کند، اتریوم است. ناگفته نماند که ویتالیک اصطلاح سه‌راهی مقیاس‌پذیری را اولین بار مطرح کرد.

احتمالاً اتریوم در زمانی بین ۱۲ تا ۱۸ ماه آینده از اثبات کار به اثبات سهام جابه‌جا خواهد شد و این به‌نوبه‌ خود منجر به تعداد تراکنش بیشتری در هر ثانیه خواهد شد، بدون آن‌که میزان زیادی از امنیت و تمرکززدایی موجود را هدر بدهد. پروتکل‌های دیگری مانند شاردینگ بعدها توان عملیاتی شبکه را افزایش خواهند داد.

  1. مقیاس بندی بیت کوین
  2. اکثر فعالان حوزه ارز دیجیتال می دانند که مقیاس بندی بیت کوین ضعیف است و این موضوع به آن دلیل است که طراحی اثبات کار بیت کوین این گونه اقتضا می کند. در بیت کوین، اثبات کار به عنوان یک روش تصادفی برای تعیین بلوک معتبر بعدی استفاده می شود. به عبارت دیگر، همه گره ها برای مدت مشخصی POW را اجرا می کنند تا برنده (گره ای که بلوک معتبر بعدی را تعیین می کند) مشخص شود. علاوه بر این، یک بلوک جدید باید با کل شبکه همگام شود تا (تقریبا) هر گره بتواند در رقابت برای تعیین بلوک بعدی شرکت کند. در بیت کوین، همگام سازی 1 دقیقه طول می کشد در حالی که مدت زمان کلی چرخه اثبات کار 10 دقیقه است. اما اگر زمان همگام سازی با هر چرخه اثبات کار قابل مقایسه باشد، استخراج بیت کوین دیگر عادلانه و ایمن نخواهد بود و این در صورتی اتفاق می افتد که یا اندازه بلوک افزایش یابد یا فاصله بلوک به طور قابل توجهی کاهش یابد. (به عنوان مثال، فاصله بلوک به 1 دقیقه کاهش یابد.) در چنین مواردی، ما شاهد فورک های زیادی در شبکه خواهیم بود که در نهایت منجر به زمان تأیید بسیار طولانی و کاهش سطح امنیت می شود.

به عبارت دیگر، یک محدودیت ضمنی در بیت کوین این است که زمان اجرای هر دور از الگوریتم اجماع باید به طور قابل توجهی بیشتر از دوره همگام سازی باشد. مدت زمان مورد نیاز برای همگام سازی نه تنها به طراحی الگوریتم اجماع بستگی دارد بلکه تا حد زیادی به ویژگی های شبکه اصلی بستگی دارد، به عنوان مثال: توان، تأخیر، توپولوژی و سطح عدم تمرکز. در یکی از مقالات بلاک چین، تخمین زده می شود که بیت کوین نمی تواند به بیش از 27 تراکنش در ثانیه برسد. (بر اساس شبکه ی بیت کوین در سال 2016).

این محدودیت ممکن است به یک آلت کوین که از الگوریتم اثبات کار مشابهی برای اجماع استفاده می کند، یا حتی بیت کوین امروزی، قابل اطلاق نباشد زیرا شبکه ها از نظر اندازه یا سطح عدم تمرکز متفاوت هستند. با این حال محدودیت ذکر شده، کم و بیش همچنان پابرجاست. از این رو، رویکردهای ساده لوحانه ای که بلوک را بزرگ می کند یا فاصله بلوک را کاهش می دهد، تنها می توانند بیت کوین را به مقدار اندکی مقیاس بندی کنند. 2. مقیاس بندی اثبات کار برای حل مشکل ذکر شده در بالا، طرح های جدید POW پیشنهاد می شود به طوری که امنیت سیستم به همگام سازی بلوک های جدید بستگی ندارد؛ همانطور که در شکل زیر نشان داده شده است. به عبارت دیگر، لازم نیست دوره اجماع به طور قابل توجهی بیشتر از زمان همگام سازی باشد، بلکه می توانند قابل مقایسه یا حتی مساوی باشند. بنابراین همگام سازی معاملات را می توان به صورت موازی انجام داد و از اندازه بلوک بزرگتر استفاده کرد. برخی از بلاک چین های این دسته عبارتند از Hybrid Consensus، Byzcoin و GHOST. اثبات سهام ما همچنین می توانیم برخی از طرح های اثبات سهام جدید را از نظر مقیاس پذیری، در دسته مقیاس بندی اثبات کار قرار دهیم زیرا در این سیستم ها، اجماع شبکه با مکانیسم های انتخاب "راهبر" به دست می آید که بر اساس تولیدکننده های اعداد تصادفی است و برای دستیابی به عدالت و برابری، به زمان زیادی نیاز ندارند. از این رو آنها این محدودیت را ندارند که دوره اجماع باید به طور قابل توجهی بیشتر از زمان همگام سازی باشد و می توانند مستقیما به اندازه بلوک بزرگ تر، همانند راه حل های مقیاس بندی اثبات کار، عمل کنند. 3. مقیاس بندی الگوریتم های "BFT" الگوریتم های BFT خانواده ای از الگوریتم های اجماع هستند که می توانند گره های معیوب را که خودسرانه رفتار می کنند، تحمل کنند و بنابراین، می توانند به گره های بدون عیب اجازه دهند در شبکه های غیرقابل اعتماد به اجماع برسند. این مسئله در اوایل دهه 80 مطرح شد ولی به دلیل فقدان موارد استفاده واقعی، نسخه عملی BFT فقط در سال 1995 و با نام PBFT ظاهر شد.

PBFT یک الگوریتم است که دارای پیچیدگی پیام از درجه ی N² است که در شکل زیر نشان داده شده است. در اینجا N تعداد کل گره های اعتبارسنجی/استخراج در شبکه است. شکل زیر پنج مرحله در هر دور اجماع را نشان می دهد و یک پیکان نشان دهنده پیامی است که از یک گره به گره دیگر ارسال می شود. مشاهده می شود که برای دستیابی به اجماع بر روی یک پیام، ابتدا باید پیام به تمام گره های شبکه پخش شده و سپس دوباره توسط هر گره به گره دیگر پخش می شود. یکی از اشکالات عمده PBFT این است که به دلیل پیچیدگی پیام از درجه ی N²، در مقایسه با اندازه شبکه خیلی ضعیف اسکیل (مقیاس) می شود. به آسانی می توان دریافت که تعداد پیام های ارسال شده بین گره ها برای هر تراکنش، با افزایش تعداد گره های اعتبارسنجی شبکه، به صورت درجه دوم افزایش می یابد. سپس، از آنجا که پهنای باند فقط می تواند متناسب با تعداد گره ها رشد کند، با افزایش شبکه، توان آن کاهش می یابد و در اصل، نمی توان از آن در شبکه ای استفاده کرد که بیش از 50 گره دارد.

برای حل این مشکل، چند ایده برای مقیاس بندی الگوریتم های کلاسیک BFT (مانند PBFT) ارائه شده است. اولین راه حل، "BFT سوداگرانه" نامیده می شود. ایده پشت آن بسیار ساده است: گره ها ابتدا به طور حدس و گمان فرض می کنند که شرایط شبکه خوب و محیط مورد اعتماد است و از طرح های ساده تر و کارآمدتری برای دستیابی به اجماع استفاده می کنند. در صورت عدم موفقیت، آنها به PBFT بسیار پرهزینه باز می گردند.

توجه داشته باشید که این نوع BFT، به عنوان مثال، Zyzzyva، حتی قبل از مفهوم بلاک چین وجود داشته است. همانطور که موضوع مقیاس پذیری اهمیت بیشتری پیدا کرد، ایده BFT گفته شده نیز مورد تجدید نظر قرار گرفت و توسط متخصصان و محققان بلاک چین به عنوان یک سازنده ی بلوک برای ساخت سیستم های بلاک چین خود مانند: Byzcoin Algorand و Thunderella مورد استفاده قرار گرفت.

ایده دوم اصلاح فرایند BFT با استفاده از یک ابزار نظری اطلاعات، به نام "کدگذاری پاک کردن" است که می تواند کارایی استفاده از پهنای باند را بهبود بخشد. Honeybadger-BFT در این دسته قرار می گیرد.

ایده سوم این است که انتخاب تصادفی یا رندم را در ارتباطات بین گره ها اعمال کنید به طوری که پس از دریافت پیام، به جای دریافت پیام سایر همتایان برای تأیید، هر گره به سادگی برخی از گره ها را به طور تصادفی انتخاب می کند و بر اساس پیام آنها تصمیم می گیرد. از لحاظ تئوریک، با احتمال زیاد، اگر اندازه شبکه و تعداد گره ها به اندازه کافی بزرگ بوده و فرایند نمونه گیری واقعا تصادفی باشد، گره تصمیم درستی می گیرد. الگوریتم اجماع "آوالانچ" از این ایده برای دستیابی به مقیاس پذیری بهتر استفاده می کند.

اثبات کار (یا اثبات سهام) مقیاس پذیر در برابر BFT مقیاس پذیر اگرچه هم از نظر شکل و هم از نظر مفهوم و استفاده از آنها برای ایجاد انواع مختلف بلاک چین، طرح های مقیاس پذیرPOW (POS) و مقیاس پذیر BFT که در بالا ذکر شد با هم تفاوت هایی دارند، اما می توانند از نظر توان در تنظیمات شبکه های مشابه، عملکرد نزدیکی داشته باشند. در حالت ایده آل، هر دو رویکرد باید از پهنای باند حداکثر برای انتقال پیام استفاده کنند. 100-1000 TPS در شبکه ای با صدها گره، تقریبی اولیه برای توان عملیاتی POW (POS) مقیاس پذیر یا BFT مقیاس پذیر خواهد بود. به عبارت دیگر، اگر امروزه اصطلاح "بلاک چین مقیاس پذیر" را مشاهده می کنید، بیشتر به این دو نوع "مقیاس پذیری" اشاره می کند. Directed Acyclic Graph (DAG) ممکن است بسیاری از مردم تعجب کنند که الگوریتم های اجماعی مبتنی بر DAG نیز در این دسته قرار می گیرند. با این حال واقعیت این است که اکثر DAGها، صرف نظر از این که طرح های آکادمیک مانند Phantom، Conflux، Avalanche یا پروژه های صنعتی مانند IOTA و Hedera Hashgraph هستند، مستلزم آن هستند که همه پیام ها توسط هر گره شناخته شوند.

Phantom، Conflux و IOTA را می توان به عنوان نسخه های پیشرفته GHOST (اثبات کار مقیاس پذیر) در نظر گرفت که موازی سازی بهتر اجماع و همگام سازی را انجام می دهند. آوالانچ و Hedera Hashgraph را می توان به عنوان الگوریتم های BFT در نظر گرفت که با فرضیات کمتر سخت گیری شده BFT، توان عملیاتی بالایی را ارائه می دهند. 4. بلاک چین های مقیاس پذیر این مفهوم بیشتر شبیه تعریف اصلی "مقیاس پذیر" در سیستم های توزیع شده است، به این معنا که هر دو بلاک چین مقیاس پذیر یا یک سیستم توزیع شده مقیاس پذیر با رشد شبکه از توان بالاتری برخوردار می شوند. تفاوت اساسی بین آنها این است که مقیاس پذیری تعریف شده در سیستم های توزیع شده مستلزم افزایش عملکرد سیستم به صورت خطی متناسب با تعداد سرورها (گره ها) است که به طور کلی برای بلاک چین به دلیل عدم تمرکز قابل دستیابی نیست.

از این رو، محققان بلاک چین به دنبال سطح مقیاس پذیری کمتری بوده اند تا با افزایش اندازه شبکه، توان شبکه به صورت کمتر از حالت خطی رشد کند. شما احتمالا در مورد "شاردینگ"، "شبکه لایتنینگ" یا "اتریوم پلاسما" مطالبی را شنیده باشید. همه آنها می توانند به عنوان راه حل های مقیاس پذیر برای مشکل مقیاس پذیری بلاک چین در نظر گرفته شوند.

در یک بلاک چین مقیاس پذیر، برخی از پیام ها هرگز به برخی از گره ها نمی رسند. در اینجا منظور از "گره ها"، کسانی هستند که هم در اعتبار سنجی و هم در اجماع شرکت می کنند. در زمینه بیت کوین، این بدان معناست که نیازی به دانستن و تایید همه تراکنش ها توسط ماینرها نیست. پیامد جدی این تنظیمات این است که خطر دو برابر شدن هزینه ها را افزایش می دهد زیرا توکن های صرف شده در یک تراکنش می توانند دوباره در گره هایی که تراکنش را نمی شناسند، خرج شود.

برای جلوگیری از وقوع دو برابر شدن هزینه ها و در عین حال، حفظ تنظیمات، ممکن است به برخی از گره های شبکه برای تأیید تراکنش ها از طرف دیگران نیاز داشته باشیم که در واقع سطح خاصی از تمرکز را دوباره به سیستم معرفی می کند. در نتیجه، امنیت یا عدم تمرکز سیستم به خطر می افتد. این مشکل اغلب به عنوان "معمای مقیاس پذیری بلاک چین" شناخته می شود و به همین دلیل بحثی در مورد اینکه آیا ما اصلا باید طرح های مقیاس پذیری را دنبال کنیم یا نه، وجود دارد. Sharding در واقع تقسیم کل شبکه به شبکه های فرعی می باشد که به اصطلاح "shard" نامیده می شوند که در حقیقت جایی است که گره های هر زیر شبکه یک دفتر کل محلی را به اشتراک می گذارند. در حالت ایده آل، هر گره فقط باید پیامهای منتقل شده در زیرشبکه خود را به جای همه پیامها دریافت کرده و درنهایت اعتبار سنجی و ذخیره کند. می توان خرد کردن یا شاردینگ را به عنوان شکستن بلاک چین اصلی به بلاک چین های کوچکتر در نظر گرفت که از امنیت کمتری برخوردارند چرا که گره های کمتری برای تایید تراکنش ها و شرکت در اجماع وجود دارد.

بنابراین، بزرگترین چالش های استراتژی خرد کردن عبارتند از:

  1. نحوه ایمن سازی هر زیربخش

  2. این که چگونه زیربخش ها می توانند به طور موثر و ایمن برای انجام تراکنش های بین یکدیگر تعامل داشته باشند. طرح های برون شبکه ای تا حد زیادی از شبکه لایتنینگ الهام گرفته شده است که با استفاده از ترفندهای هوشمندانه ای یک کانال خارج از زنجیره را بین دو گره، برای انجام پرداخت های سریع بدون نیاز به ثبت هر تراکنش بین آنها در شبکه بیت کوین فعال می کند. با این حال، چنین راحتی با هزینه ای همراه است. یعنی هر دو طرف باید از قبل سپرده هایی را روی شبکه قرار دهند تا کانال خارج از زنجیره بین آنها باز شود. از آن زمان تعداد زیادی از طرح های برون شبکه ای برای بهره مندی از پرداخت های سریع پیشنهاد شده است.

به طور خاص، اجزا مجاز به برقراری ارتباط از طریق انواع دیگر پیام ها، مانند تراکنش های چند جانبه، تراکنش های پرداخت مشروط و تراکنش های قرارداد هوشمند هستند. سپس، چالش این است که چگونه می توان مکانیسم های برون شبکه ای را طراحی و به کار گرفت به طوریکه برای انواع مختلف پیام ها در بلاک چین های مختلف و روی شبکه اجرا شوند. برخی از پروژه های برون شبکه ای که به طور گسترده مورد بحث قرار گرفته اند عبارتند از: پلاسما و پولکادات.

معیارهای تعیین مقیاس پذیری

قضاوت درباره مقیاس پذیری یک سیستم بلاک چین بدون داشتن یک دانش نظری حداقلی و تجربه در این زمینه، بسیار دشوار است. با این حال، می توان از سه معیار زیر برای قضاوت در مورد اینکه آیا یک سیستم بلاک چین خاص از انواع مقیاس پذیری که تاکنون مورد بحث قرار گرفته بهره مند است یا نه، استفاده کرد:

• آیا بلاک چین مورد بررسی از مکانیزم اجماع اثبات کار بیت کوین استفاده می کند؟ اگر پاسخ مثبت است، آیا محدودیتی وجود دارد که گره ها همیشه با جدیدترین بلوک ها همگام شوند یا در غیر این صورت قدرت استخراج آنها هدر می رود؟ اگر این پاسخ نیز مثبت است، آن یک اثبات کار مقیاس پذیر نمی باشد.

• آیا بلاک چین از اجماع نوع BFT استفاده می کند؟ اگر پاسخ مثبت است، آیا ترفند هوشمندی وجود دارد که از پیچیدگی پیام بکاهد؟ اگر پاسخ منفی است، پس آن یک BFT مقیاس پذیر نیست.

• آیا هر قطعه ای از پیام باید توسط هر گره ای که کار اعتبارسنجی یا استخراج را انجام می دهد، شناخته شود؟ (گره در اینجا به معنی گره هایی است که در اجماع دخیل هستند. یعنی گره هایی که می توانند بلوک تولید کنند به عنوان مثال ماینرها در ارزهای دیجیتال). اگر پاسخ مثبت است، پس آن بلاک چین، مقیاس پذیر نیست.

کمّی کردن مقیاس پذیری

می توان یک ایده ملموس تر در مورد مقیاس پذیری از نظر TPS ارائه داد. همانطور که همه می دانیم، اگر بلاک چین مقیاس پذیر نشود، هر گره ای که در اجماع آن شرکت می کند، باید محتوای تمام پیام ها را بدست آورد. سپس، توان سیستم توسط کم توان ترین گره در شبکه محدود می شود. بنابراین، توان عملیاتی رایانه خانگی، به عنوان مثال، 100-1000 TPS، انتظار منطقی از حداکثر TPS است که یک بلاک چین کاملا غیر متمرکز می تواند به آن دست یابد.

به عبارت دیگر، اگر یک بلاک چین مقیاس ناپذیر دارای توان 10.000 TPS باشد، نشان می دهد که سیستم کاملا متمرکز است زیرا گره هایی با ظرفیت کمتر نمی توانند به آن بپیوندند. از سوی دیگر، اگر یک بلاک چین مقیاس پذیر شود، از نظر تئوری می تواند به توان بی حد و حصر برسد. با این حال باید عواقب آن مانند کاهش سطح امنیت، عدم تمرکز یا عملکرد را نیز پذیرفت زیرا دستیابی به همه آنها به طور همزمان غیرممکن است. مقیاس پذیری بلاک چین همچنان یک مشکل باز و بدون راه حل کامل است، چرا که از لحاظ نظری، همه طرح های موجود دارای مزایا و معایب خود هستند و در همه شرایط مقیاس پذیری خوبی ندارند. علاوه بر این، امنیت برخی از طرح ها یا اثبات نشده است یا تحت فرضیات نظری خاصی اثبات شده است. از نظر عملی، تقریبا هیچ طرح مقیاس پذیری، به ویژه آنهایی که دارای سطوح امنیتی قوی هستند، به دلیل مشکلات پیاده سازی، با موفقیت در واقعیت اجرا و آزمایش نشده است. از آنجا که مقیاس پذیری به عنوان یک مشکل کامل حل شده در نظر گرفته نمی شود، قطعا در آینده نیز شاهد بسیاری از سیستم های مقیاس پذیر جدید بلاک چین خواهیم بود.

ثبت دیدگاه

کد امنیتی

0دیدگاه

دیدگاهی ثبت نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهتان ثبت میشود.